۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

سروده ای زیبا از جناب آقای دکتر مجتبی کاشانی (رحمت الله علیه)

مرحوم مجتبی کاشانی نوشته های بسیار قشنگی در زمینه مدیریت دارند که پیشنهاد می کنم بخوانید. شعر زیر سروده ایشونه که در ژانویه 2000 سرودند و مدتی بعد در مجله تدبیر به چاپ رسید:
نیوتن می آسود - در پناه سایه در زیر درخت - ناگهان سیبی افتاد زمین - نیوتن آنرا دید - سپس از خود پرسید - که چرا سوی هوا پرت نشد - اکتشافات جهان - اتفاقاتی بود - که چنین می افتاد - که کسی می فهمید - و به ما می فرمود - که چه چیز، چه پیامی دارد - و چه رازی دارند آیات خدا - راز و اسرار جهان - کشف می شد یک روز - در پی گم شدن کشتی در یک دریا - یا کسی در صحرا - یک کسی می فهمید - که کجا آمریکاست - یا کجا غار علیصدر – کجا قطب جنوب – یک کسی میفهمید – که بخار – قدرتی دارد نیز – و کسی می فهمید – چه گیاهی، چه شفایی - و چه دردی چه علاجی دارد – یک کسی می خوابید در زیر درخت – نیوتن یا داوود – گیو یا گالیله – ترزا یا مریم – و علی یا عیسی – اهل ایران یا هند – از عدن یا نروژ – از پرو یا گینه – مصر یا گرجستان – و فرو می افتاد – یک گلابی یا سیب – و ترنج – و انار ... – راز و اسرار جهان – کشف می شد یک روز – ما نبینیم کسی می بیند – ما نگوییم کسی می گوید – یک کسی در جایی – به جهانی می گفت – که زمین می چرخد – گرد خورشید و بر محور خویش – و اگر گالیله توبه کند با تهدید – و بگوید که نخواهد چرخید – باز خواهد چرخید – آری ، و زمین توبه نخواهد کرد – خواهد چرخید - راز و اسرار جهان – کشف می شد یک روز – ما نبینیم کسی می بیند – ما نفهمیم کسی می فهمد - هیچکس منتظر مهلت خمیازة ما نیست گُلم - هیچکس منتظر خواب تو نیست - که به پایان برسد - لحظه ها می آیند - سالها می گذرند - و تو در فرن خودت می خوابی - قرن آدمها هر لحظه تفاوت دارد - قرنها گاه کوتاهتر از ده سالند - گاه صدها سالند - قرنها می گذرند - و تو در قرن خودت می مانی - ما از این قرن نخواهیم گذشت - ما از این قرن نخواهیم گریخت - با قطاری که کسانِ دگری ساخته اند - هیچ پروازی نیست - برساند ما را به قطار دو هزار - و به قرن دگران - مگر انگیزه و عشق - مگر اندیشه و علم - مگر آیینه و صلح - و تقلا و تلاش - قرنها گرچه طلبکار جهانیم ولی - ما بدهکار جهانیم در این قرن چه باید بکنیم - هیچکس گاریِ ما را به قطاری تبدیل نکرد - هیچکس ذوق و اندیشة پرواز نداشت - هیچکس از سرِ عبرت به جهان خیره نشد - هیچکس از سفری تحفه و سوغات نداشت - من در این حیرانم - که چرا قافلة علم از اینجا نگذشت - یا اگر آمد و رفت - پدرانم سرگرم چه کاری بودند ؟ - بر سرِ قافله سالار چه رفت؟ - و اگر همره این قافله گشتند گهی،برنگشتند چرا؟ - ما چه کردیم برای دگران - و چرا از خم این چنبره بیرون نشدیم؟ - نازنین - زندگی ساعت دیواری نیست - که اگر هم خوابید - به همین کوتاهی - بتوانی آنرا تنظیم کنی، کوک کنی - برسانی خود را به زمانِ دگران - کامیابی صدفی نیست که آنرا موجی - بکشد تا ساحل - و در او مرواریدی باشد – غلطان – نایاب - هیچ صیاد زبردستی نیز- باز بی تور و تقلا حتی- ماهی کوچکی از دریایی صید نکرد - بخت از آنِ کسی است - که به کشتی برود- و به دریا بزند - دل به امواج خطر بسپارد- و بخواهد چیزی را کشف کند - و بداند که جهان - پر از آیاتِ خداست - بشنود شعر خداوندی را در کار جهان - و ببندد کمرش را با عزم - و نمازش را در مزرعه - در کارگهی بگذارد - و مناجات کند با کارش - و در اندیشة یک مسأله خوابش ببرد - و کتابش را بگذارد در زیر سرش - و ببیند در خواب - حل یک مسأله را - باز با شادی درگیری یک مسأله بیدار شود - ابن سینا ، پاستور - گراهام بل ، رازی - و انیشتن - و نوبل - و ادیسون و ادیسون و ادیسون بشود - بخت از آنِ کسی است - که چنین می بیند - و چنین می کوشد - و چنان جامِ پری می نوشد - بخت ازآنِ سیبی است - که در آن لحظه فتاد - و از آنِ نیوتن - که به آن اندیشید - و در آن راز بزرگی را دید - خوش بحال آن سیب - خوش بحال نیوتن

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام زیبا بود این شعر